۱۳۹۲ تیر ۲۷, پنجشنبه

آنان از تو نخواهند نوشت فریبا!


هیچ کس از تو نمی نویسد فریبا! چرا بنویسند؟ مگر تو رفیقشان بوده ای؟ ادعای روزنامه نگاری و آزادی اندیشه و برخورد برابر با خبر دستگیری روزنامه نگاران؟ چه حرف خنده داری؟ نوشتن از تو منفعت می خواهد برای آنها که ندارد. جرات می خواهد که ندارند. حالا همگی در تفریحات اینور آبی هستند فریبا. چه اهمیتی دارد که تو دچار حمله های عصبی شده ای! آنها اصلاْ نمی دانند حمله عصبی یعنی چی؟ آنها با فی فی و مامی و آقای شوهر و خانوم همسر در حال عیش و نوش تعطیلات جولایند فریبا! فریبای لعنتی! می بینی چقدر تنهایی؟ تو که می خواستی روزنامه نگار مستقل بمانی و زیر بلیط هیچ بنی بشری نروی. دیدی؟ دیدی فایده ندارد؟ آنها از تو نخواهند نوشت چون نه رفیقشان هستی، نه رفیقشان بودی و نه مثل آنها آویزان این و آن. آنها نه تنها از تو نخواهند نوشت که من را هم از نوشتن از تو منع می کنند! چنین روزنامه نگاران شجاعی داریم ما فریبا! 



فریبای لعنتی! بیا بیرون از اون سلول عوضی! بیا دوباره با هم سر تلفن دعوا کنیم! بیا با هم بخندیم و این و اونو دست بیاندازیم فریبا! این جماعت که نه معرفت دارند و نه مرام و نه به معنای واقعی می فهمند اصلن معنی روزنامه نگاری چی هست؟ من هم که رسانه ندارم. دستهایم به همین وبلاگ لعنتی بند است. تو کاری کن لااقل فریبا!

۱ نظر:

ناشناس گفت...

خدایا کمکمون کن