۱۳۸۹ آذر ۲۴, چهارشنبه

پشت پرده شکایت کاوه اشتهاردی از پسر هاشمی رفسنجانی/ کاوه اشتهاردی شاکی یا متهم

سلام آقای اشتهاردی!
می دانم که مرا خوب به خاطر دارید. همان کسی که به جرم نوشتن علیه شما و دولت احمدی نژادتان بطور غیرقانونی از روزنامه ایران اخراجش کردید و انواع و اقسام تهدیدها را علیه اش بکار بردید تا ساکت بنشیند. یادتان هست؟ آن جمله را روز آخر پشت تلفن: " آقای فراهانی به نفع خانواده ات است که از روزنامه بروی! " یادتان می آید؟ حالا می بینم که به دادگاه کشیده می شوید. آنهم بخاطر بازی کردن با دُم قدرت. راستش را بخواهید با دیدن اخبار مربوط به دادگاهتان یاد حکایت سعدی افتادم در گلستان. که جوانکی او را به ریشخند گرفت و انگشتش را بر ما تحت شیخ اجل فرو برد. می دانم که حکایتش را نمی دانید. نباید هم بدانید. چون شما اصلاً سواد این حرفها را ندارید. برای کسی که حتی مدرک دیپلمش هم محل سئوال است دانستن اینگونه حکایات خیلی سخت است. علی الخصوص شما که پیش از مدیر مسئولیتان در روزنامه دولت، یکه بزن هم بوده اید و لابد یادتان هست آن موتور در آتش سوخته تان را در 18 تیر 1388 و آن مصاحبه کذایی را که " اینها برخی دانشجو نماها هستند! " یادتان می آید که چطور بی آنکه سواد خواندن و نوشتنتان کامل باشد به دانشجویان کشته داده و شکنجه دیده 18 تیر انگ " دانشجو نما " می زدید؟
بگذریم! حکایت سعدی را برایتان می گویم تا ببینید چه عاقبتی در انتظارتان است.الغرض حضرت شیخ اجل بعد از حرکت زشت جوانک از روی ذکاوت، سکه ای به او داد تا شاد شود. از بخت بد جوانک همان حوالی خبر آمد که سلطان در گردش است و جوانک با خود گفت من که به ما تحت حضرت شیخ اجل، سعدی انگشتی حواله کردم و سکه نصیبم شد، چرا این کار را با حضرت سلطان نکنم؟ و بدبخت کرد کاری را که نباید و رسوای جهان شد و سر به دار که همین حضرت شیخ اجل می گوید:" زبان سرخ سر سبزت می دهد بر باد!"
حالا حکایت توست کاوه جان! راستی تو چطور دیگران را متهم به فساد می کنی در حالیکه خود سرتاپا غرق فساد که چه عرض کنم، خود فسادی؟
بگذار از خانه ات شروع کنم که در اقدسیه تهران خریده ای. البته لابد تا الان به جاهای بهتری نقل مکان کرده ای. نکند یادت رفته که از کجا به اقدسیه رسیده است خانه ات؟ از شاه عبدالعظیم؟ حوالی بازار؟ چطور یک شبه به این همه ثروت دست یافتی که خانه ای چنان مجلل خریداری کردی؟ از کی؟ از زمانی که احمدی نژاد شهردار تهران شد؟ نگو که قبل از آن که باور نمی کنم. برادر من پول این همه را از کجا آوردی؟ از کار شریف روزنامه نگاری؟ می شود؟ در ایران؟ بدون رانت؟ بدون حمایت؟ بدون شرکت در دسته جات قدرت به چنین مال و منالی رسید؟
تو را مدیر مسئول روزنامه ایران کرده است عشق و مولایت جناب دکتر. کاوه جان تو متولد 1357 هستی. نیستی؟ از سال 1357 تا سال 1385 می شود چند سال برادر من؟ درست حساب کرده ای 28 سال. چطور تو که هنوز 30 سال هم نداشتی به مدیر مسئولی روزنامه ایران رسیدی؟ مگر جز این است که تو در ستاد احمدی نژاد فعالیت می کردی؟ مگر مطابق قانون مطبوعات ( در زمانی که تو مدیر مسئول شدی. ) یک مدیر مسئول نباید دست کم 30 سال سن داشته باشد. تو داشتی؟ سواد دانشگاهی چطور؟ دیدم در رزومه ات نوشته اند مهندسی صنایع. راستی؟ تو مهندسی صنایع داری؟ تو ؟ همان که با سر به صورت مدیر مدرسه زده است در ایام دبیرستان؟
کاوه عزیز تو چند نفر را از روزنامه ایران اخراج کردی؟ آن هم غیر قانونی؟ چند نفر؟ 80 نفر؟ 100 نفر؟ 120 نفر؟ شاید هم بیشتر. راستی تو چطور می توانی دم از قانون بزنی؟ چطور می توانی دم از مفاسد اقتصادی بزنی؟
درباره آقای سروش پور چه می گویی؟ برادر؟ او را می شناسی؟ همان که رئیس دفترت است و به همه امر و نهی می کند؟ راست است که می گویند برادر ناتنی ات است؟
درباره سفرهای خارج از کشورت برادر که همگی با پول بیت المال و روزنامه ایران بوده است چه می گویی؟ راستی ماجرای چاپخانه ای که قرار بود عبدالرسول وصال برای روزنامه ایران احداث کند به کجا کشید؟ آن را چه کردی برادر؟ راست است که برای به جیب زدن پول، اصل معامله را با شرکت آلمانی فسق کردی و سراغ شرکت ژاپنی رفتی و دست آخر هم نشد؟ پول این داد و ستد کجا رفت برادر؟
راستی چرا رحیمی را که خودت آورده بودی روزنامه ایران از روزنامه اخراج کردی؟ چرا مدیر امور مالی روزنامه بدون هیچ سر و صدایی جابجا شد؟ نگو که یادت نیست برادر من! آقای اشتهاردی از نصرتی خبری داری؟ راست است که چند میلیارد با خودش برد از روزنامه در همان شلوغیهای نزدیک انتخابات؟ آقای اشتهاردی یادتان هست که وقتی روزنامه ایران را تحویل گرفتید چند میلیارد در حسابش پول بود؟ هشت میلیارد؟ چطور شد روزنامه ای با این همه پول کارش به گدایی از دولت افتاد تا آنجا که دولت ارشاد را مجبور کرد که فقط به شما آگهی بدهد تا شاید مشکلات مالی تان حل شود؟
آقای اشتهاردی از موسسه " جهان رسانه " چه خبر؟ آیا می توانید بگویید چطور و چگونه عذر این موسسه تبلیغاتی غول پیکر را از روزنامه ایران خواستید؟ درباره جهان رسانه همینقدر بس که آنقدر درآمد داشت که حقوق کارمندان روزنامه ایران از محل درآمد آن تامین می شد. یادتان هست؟ زیرآبش را چطور زدید و چطور خودتان و اعضای خانوادتان را عضو هیئت مدیره اش کردید؟
آقای اشتهاردی درباره انتخابات و پولهای بی حساب و کتابی که خرج تبلیعات آقای احمدی نژاد شد چیزی می دانید؟ راستی کسی از شما پرسیده آن چند ده میلیاردی را که قرار بود خرج تبلیغ آقای دکتر کنید چه کردید و چگونه خرج شد؟
آقای اشتهاردی در زندان چند باری صدای شما را شنیدم و چند نفری به من گفته اند که یکی از کارهای شما بازجویی از متهمان سیاسی است. این خبر حقیقت دارد؟ حقیقت دارد که در درگیریهای انتخاباتی یکی از یکه بزنهای میدان بوده اید و مردم را کتک می زدید؟ با چه مجوزی؟ مجوزهای سعید مرتضوی؟
درباره این اتهامات هم اگر وقت کردی جواب بده برادر من که لااقل هیئت منصفه افکار عمومی درباره ات قضاوت درست تری داشته باشد و خیال نکند که خدای نکرده برای کسب مال و منال بیشتر به جنگ خانواده هاشمی رفته ای!
راستی آن حکایت! برایت من روزهای خوبی نمی بینم برادر. این بار را بد بازی کردی. من البته هیچ حشر و نشری با خانواده هاشمی ندارم و شاید برخی از حرفهایت هم درست باشد. اما برادر من این بار را بد بازی کرده ای. من عاقبت خوشی را برایت نمی بینم.

هیچ نظری موجود نیست: