۱۳۸۹ دی ۱۱, شنبه

درود بر شرفش!

یک متن زیبا دیدم در اینترنت و سایت بالاترین و نمی دانم چه کسی آن را نوشته اما آنقدر زیبا و صادقانه است که حیفم آمد من هم در وبلاگم ننویسمش. برای همین عیناً اینجا تکرارش می کنم:

" می توانست عقب نشینی کند. اما نکرد.زندگیش را در طبق اخلاص گذاشت و اسطوره شد. همسرش بارها مورد حمله قرار گرفت. بیش از سه بار به صورت زنش گاز فلفل ریختند. خواهرزاده اش را هدفمند کشتند. چون می دانستند خواهرزاده اش را از صمیم قلب دوست دارد.نخواست "رهبر" باشد.



می توانست از ایران بیرون بیاید. اما نیامد. سینه خود را سپر کرد و در مقابل ظلم گارد گرفت. از 2 طرف زیر فشار است.عده ای او را خائن می نامند. به او کثیف ترین توهین ها را می کنند. به او بدترین لقبها را می دهند.بعضی ها هم می گویند چرا بیشتر نیستی؟چرا بیشتر نمی گویی؟در صورتی که فقط "یک نفر" آنهم در مقابل یک همچین نظامی تا دندان مسلح، می تواند گاهی از اوقات حتی یک قطره هم نباشد.خود را به جای او بگذاریم و احساس کنیم که "او"هستیم.اگر بودیم،چگونه می بودیم؟من یک رای دارم. که آگاهانه به او دادم. واگر قرار باشد باز هم رای بدهم، باز هم به او می دهم. نه فقط به خاطر اینکه یک انسان به تمام معنی است. بلکه به خاطر اینکه دلی همانند شیر دارد و همیشه در کنار آنانی بود که در کهریزک و اوین زجر می کشیدند و می کشند.نام مهندس میر حسین موسوی، رئیس جمهور قانونی ایران با این جملات وارد تاریخ شد: "من پاسدار تو هستم، نگهبان تو در تاریکی. نترس! چون تا من نگهبانی هست! "

هیچ نظری موجود نیست: