۱۳۸۹ بهمن ۲۵, دوشنبه

اینک 25 بهمن ماه!

اینک بیست و پنجم بهمن ماه! اینک دست افشانی خورشید بر سایه سار سبز امید ما. اینک زمان دل بریدن، قطره شدن، باریدن. رود شدن. دریا شدن. موج زدن. رها شدن. طوفان شدن. سیل شدن. خروشیدن. خراشیدن. و همه دردهای به دل مانده را فریاد زدن.


اینک بیست و پنجم بهمن ماه! اینک سکوت سنگین سایه ها! اینک رود بزرگ آرزو. اینک زمان سپید آزادی. اینک خون سرخ سیاوش! اینک موج سبز آدمها که از سایه بدر می شوند. ندا می شوند. سهراب می شوند. اعجاز می شوند. خیال می شوند. ذوق می شوند. پر پرواز می شوند. رها می شوند. از تمام زندانها. از تمام سلطانها. از تمام فریبها. دروغها.

اینک میدان سبز آزادی. آن سپید استوار. آن سرخ سربلند. اینک سم ضربه های زمان که به بی قراری لحظه ها خیره مانده اند. این ساعت رهایی. اینک من که تنها نیستم. اینک تو که تنها نیستی. اینک ما که بیشماریم. ما که قصیده ایم. ما که انسانیم. " انسان. انسان. انسان... انسانها! " ما که قافیه ایم. غزلیم. ترانه ایم. سرودیم. سرود سبز آزادی.

اینک ما. من و تو. که در بزنگاهی دیگر از تاریخ انسان ایستاده ایم. انسانی که راه می رود و سکوت می کند. سکوتی که فریاد تمام دردهاست. تمام حبسها. زنجیرها. شلاقها. شکنجه ها. ترسها و تحقیرها. انسانی که راه می رود و کتک می خورد. گلوله می خورد. کشته می شود و نمی میرد. نه! نمی میرد. " وقتی که انسان مرگ را شکست داده است " مردنش عین زندگی است.

اینک بیست و پنجم بهمن ماه و استبدادی که ترسیده است. مرده است. فرو ریخته است. در رگهای سکوت جمعیتی سرشار. در طنین نازک ناله های یک زندانی ناشناس. یک مادر دربند. یک تبعیدی گمنام. چنانکه بن علی. چنانکه مبارک.

از رنجی که می بریم

اینک بیست و پنجم بهمن ماه و چکمه پوشانی که ترسیده اند و از شدت ترس اجازه راهپیمایی به ما را نمی دهند. اینک بیست و پنجم بهمن ماه و استبدادیانی که به دستگیری و شکستن درهای خانه ها با دیلم، ترسشان را فرو می نشانند.

آنها که تا دیروز ما را " خس و خاشاک " می خواندند و امروز " مرده " مان می پندارند، بدجوری از ما ترسیده اند و ترس را می شود در " نه توی " چشمان مات شان نظاره کرد. ترسیده اند که زندان می کنند. ترسیده اند که اطلاعیه می دهند و پیامک می فرستند. ترسیده اند که نعل را وارونه می زنند. ترسیده اند که در شورای عالی امنیت ملی شان بلوایی از چه کنم چه کنم برپا شده است. ترسیده اند که اینترنت را تعطیل کرده اند . ترسیده اند که اینک آرایش نظامی به خود گرفته اند. همانها که داعیه حمایت از مردم مصر و تونس را داشتند. همانها که دم از انتخابات و آزادی در ایران می زنند. همانها که می خواهند خودشان را رهبر تمام نهضتهای آزادی خواهانه در برابر دیکتاتورها جا بزنند که نمی دانند دیکتاتور اصلی خودشانند که از برپایی یک راهپیمایی مسالمت آمیز می ترسند.

و این تمام رنجی است که ما می بریم. اقلیتی که می ترسد و از شدت ترس می زند. می کشد. زندان می کند و شکنجه. با این همه، همه ظلم، ظالم نیست. گاهی مظلوم هم عین خود ظلم است. اگر که بیدار نشود. اگر که مظلوم بماند و در مظلومیت بمیرد. اگر که ظالم را با سکوت و ترس و اضطرابش یاری رساند. بیست و پنجم بهمن از راه رسیده است و بر من و توست که ظالم را از خواب گرانش بیدار کنیم. که او خواب نیست و خودش را به خواب زده است و از این رو کار من و تو دشوار تر است. او خودش را به خواب زده چون شیفته رویاهای کاذبی است که در خواب برای ما می بیند. او خودش را خدا می پندارد و ما را " بزغاله " و "گوساله" خطاب می کند و در خواب سنگین خودخواهانه اش هیچ حقی بر ما قائل نیست و ما را گوسفندان بی رمه ای می داند که به او سپرده اند.

و این تمام رنجی است که ما می بریم. ظالمانی که سکوت ما را رضایت مان می پندارند و نیامدنهایمان را حمایت از استبدادی می دانند که گوشهایشان را هر روز کرتر می کند. مستبدانی که دروغ می گویند و تحقیر می کنند و در روز روشن رایهایمان را می دزند. چکمه پوشانی که ارزشی برای رای من و تو قائل نیستند و رایمان را تزئین سفره های استبدادی شان می شمارند.

بیست و پنجم بهمن ماه آمده است و باید که من و تو به چیزی بیشتر از انجام وظیفه نیاز داریم. بیست و پنج بهمن آمده است و گذشته گان و آیندگان ایثار ما را به تماشا نشسته اند. اینک سهراب که ما را از آسمان نظاره گر است. اینک ندا که با نگاه پر از سئوال خود، همت ما را به انتظار نشسته است. اینک محسن روح الامینی که وحشیانه در کهریزک به خون غلطید. اینک علی جوادی فر، علی موسوی و محمد کامرانی فر و دهها شهید گمنام دیگری که خرداد 88 به خون بی گناه آنان همچنان سرخ است. اینک شهدای دفاع مقدس که نوبت انجام وظیفه ما را نظاره می کنند. همانها که بی نام و نشان در برابر لشگر صدام و صدامیان ایستادند.

بیست و پنجم بهمن ماه از راه رسیده است و اینک شهدای انقلاب 1357 که برای من و تو در سیاهچاله های استبداد پهلوی به خاک و خون غلطیدند. شهدای 17 شهریور 1357. شهدای خرداد 1342. شهدای مرداد 1332. شهدای مشروطه. باقرخان و ستارخان. اینک تمام گذشتگان نگاهشان به امروز من و توست. اینک نگاه امیرکبیر و قائم مقامها که بر من و تو دوخته شده است. و نگاه مصدقها و شریعتی ها و طالقانیها و منتظریهای تمام تاریخ هفت هزار ساله مان. اینک بیست و پنجم بهمن ماه و نگاه منتظر شهدای 16 آذر. اصلاً چرا راه دور برویم. اینک صدای نفسهای پر شماره اسرای سبز دربندی که جرمشان ایستادن در برابر دروغ بود و نیرنگ. اینک نگاه نوری زاد و تاج زاده و صفایی فراهانی. اینک گوشهای منتظر نسرین محمدی و احمد زید آبادی و بهزاد نبوی و جعفر پناهی و عبدالله مومنی و عیسی سحرخیز و منصور سپانلو و صدها زندانی بی نام و نشانی که همین الان که تو این خطوط را می خوانی زیر شلاق و شکنجه استبداد، فرسوده می شوند. همه آنها منتظر امروز من و تو هستند، برادر! گام بردار!

حرف آخر

بیست و پنجم بهمن ماه پیش از آنکه بیاید تاریخ ساز شده است. بیست و پنجم بهمن ماه پیش از آنکه بیاید پیروزی بزرگ مردم ایران زمین بود که جان تازه ای به پیکره سبز آراء و اندیشه های سترگشان دمید. که ما همینک هم پیروزیم چون مجوز ندادن وزارت کشور دولتی که مشروع نیست بار دیگر به تمام جهانیان اثبات کرد ما بیشماریم و آنها از همین بیشماری ما می ترسند. که حکومتی که دل برای مردم مصر و تونس می سوزاند، برای دیگران مادر است و برای مردمان خودش نامادری! بیست و پنجم بهمن پیش از آنکه بیاید سند دیگری از افتخارات رهبران جنبش سبز ایران است که بار دیگر با هوشیاری و نکته سنجی خود، چکمه پوشان استبداد را آچمز کردند. اینک جان دوباره ای که بر کالبد جنبش سبز ایران دمیده شده است. اینک تحرک تازه ای که جوانان پر امید ما به پیکره سبز اندیشه والای ایرانی داده اند. اینک زبونی و خواری حکومتی که با سایه ها می جنگد و چشمان بصیرتش بی سو شده اند.

بیست و پنجم بهمن نیامده پیروز است چون در خاطرات پدربزرگها و مادربزرگهای فردای نزدیک این سرزمین نوشته خواهد شد: " همه سبزها آمدند. برای صلح و دوستی و عدالت. برای آزادی. آنها آمدند و بار دیگر روح بزرگ حق طلبی مردمان ایران زمین را اسطوره کردند. " باور نمی کنید؟ اینک میدان آزادی. اینک ساعت سه بعدازظهر. اینک سرود یار دبستانی. اینک انگشتان هفت شده ای که پیروزی را نشانه رفته اند! اینک بیست و پنجم بهمن ماه! "

۱ نظر:

ناشناس گفت...

مرکز ثقل راهپیمایی روز ۲۵ بهمن چهار راه ولی عصرو پارک دانشجو یعنی نزدیک ترین نقطه به خانه میر حسین موسوی در خیابان پاستور میباشد، تا در صورت حصر میر حسین موسوی او را از حصر آزاد نموده وبا هم در راهپیمایی مشارکت نماییم.