۱۳۸۹ اسفند ۴, چهارشنبه

برای میرحسین موسوی

جناب آقای موسوی!
اجازه بدهید بدون هیچ شیفتگی مریدواری، سلامتان بدهم. در این بیغوله سرای درداندود غربت و غریبی.
که چراغ دلمان اگر روشن است به سبزی امیدی است که شما پیش پایمان برافروختید.
که شاعر گفت: " اگر بر آنم که دیگر بار و دیگر بار بر پای بتوانم خواست، راهی به جز اینم نیست! "
رئیس جمهور من!
همه گناه ما این بود که شما را برگزیدیم. همه جرم ما همین بود که نام شما را بر برگه های ناخوانده رایمان نوشتیم. نامی که دیگر تنها یک نام نیست. تاریخی است از انسانی که سر خم نکرد. ایستاد و ایستادگی را در روزگار سرخوردگی های شب زده، تفسیر کرد.
آقای رئیس جمهور!
می دانم که این همه زمستان رفتنی است. می دانم که آن دیوار شکستنی است. آن آهن را هم توان صبر کردن ما ذوب خواهد کرد که شکیبایی و شکیبیدن را از شما آموختیم.
جناب آقای موسوی!
میر سبز پوش آزادی. آنان که تو را محصور کرده اند، در حصار بلند ناتوانی و نادانی خویش محصورند. که جهل بلندترین دیوارهاست. که خودکامی و خودکامگی قطور ترین پولادهاست.
میرحسین من!
تو را دوست دارم. نه آنچنان که کوردلان بتهایشان را. تو را چونان پدری که نداشته ام دوست دارم و دوست خواهم داشت. تو را دوست دارم. چونانکه پرنده ای بهار را. رهایی را. تو را با تمام نتوانستنهایت دوست می دارم.

میان خورشیدهای همیشه
زیبایی [ اندیشه ]تو لنگری است.
خورشیدی که از سپیده دم همه ستارگان بی نیازم می کند.
نگاهت، شکست ستمگری است
نگاهی که عریانی روح [ شب زده ] مرا از مهر جامه ای کرد
بدانسان که کنونم
شب بی روزن هرگز
چنان نماید که کنایتی طنز آلود بوده است.
و چشمانت
با من گفتند که فردا روز دیگری است.
اینک مهر تو
نبردافزاری تا با تقدیر خویش، پنجه در پنجه کنم.
          


تولدت مبارک پدر!

احمد جلالی فراهانی/ کپنهاگ، پنجم اسفند هزار و سیصد و هشتاد و نه




                                                                                            

۴ نظر:

ناشناس گفت...

سلام. میتونیم از این نوشتتون با ذکر منبع استفاده کنیم؟

Unknown گفت...

hatman

ناشناس گفت...

سلام. بسیار زیباست. آفرین

ناشناس گفت...

بترسند فتنه گران از روزی که مولای ما (آیت الله العظمی خامنه ای )دوباره از این انگشتر (علیٌ ظافر) استفاده کنند...

http://salehat.ir/index.php?option=com_joomgallery&func=detail&id=317