۱۳۹۰ فروردین ۹, سه‌شنبه

خاطرات هم بندی محسن دگمه چی از رفتار وحشیانه دژخیمان استبداد با او در زندان

خاطرات سعید پورحیدر از شهید دگمه چی در زندان خواندنی است و دردناک. نفرین بر رژیم کودتایی و استبدادی که حتی از زندانی سرطانی اش هم می ترشد. خاطرات سعید رفیق خوبم را با هم می خوانیم: " تق.تق .تق. سعید پاشو یه لقمه نون و پنیر درست کن مردم از گشنگی .... دوازده شب به بعد وقتی تو اتاق همه میخوابیدن عمو محسن دگمه چی که تخت پایینی من بود میزد زیر تختم ، یه لقمه نون و پنیر با خرما براش درست میکردم . مینشستیم تو راهرو بند رو نیمکت و از درد ناله میکرد . از اواسط آبان بود که دردش شروع شد . شبها از درد خوابش نمیبرد ، اولش فکر م...یکردیم ناراحتی معده داره ، نه غذای زندان و نه غذایی که خودمون درست میکردیم نمیتونست بخوره اما وقتی میرزا قاسمی درست میکردم برای اتاق میگفت " جهنم الضرر ، از این نمیشه گذشت "
دو تا برادر عراقی تو بند 350 پیشمون بودن که اتهامشون جاسوسی بود . یکی از این دو برادر پزشک بود . هروقت عمو محسن دردش شروع میشد می رفتم صداش میکردم که دکتر فرجی بیا باز عمو درد داره . دکتر می گفت اینجوری نمیشه باید حتما به بهداری منتقلش کرد . شما میگید معده درد داره اما این علائم زخم معده نیست و حتما باید آزمایش بشه ...
تقریبا هر دوشب مرحوم جعفر کاظمی که مسئول اتاقمون بود میبردش بهداری ، اما به نیم ساعت نمی کشید برمیگردوندنش بند . دکتر بهداری می گفت : " این چیزیش نیست و داره فیلم بازی می کنه ! برگردونیدش بند و دیگه نیاریدش "
هر روز که می گذشت رنگ رخسار عمو محسن به زردی میرفت . چیزی هم که نمیتونست بخوره بخاطر همین در حال کم کردن وزن بود . درخواستها و اعتراض ماهم برای انتقالش به بیمارستان بی نتیجه بود . زجر میکشید و درد اما روحیشو از دست نداده بود . هیچ کس تو اتاق حتی دکتر فرجی هم فکرشو نمیکرد عمو محسن دوست داشتنی و نازنین سرطان داشته باشه اون هم از نوع بدخیم .
محسن دگمه چی از بازاریهای معروف تهران بود . به خانواده زندانیان سیاسی کمک مالی می کرد و به همین خاطر هم دستگیر شد . تو بیدادگاه ، صلواتی بهش 10 سال حکم زندان داد و تبعید به زندان رجایی شهر . سال 60 تا 69 هم تو زندان بود محسن دگمه چی .
نامردهای خدانشناس با همون وضعیت وخیم جسمی که داشت حکم تبعیدشو اجرا کردن . باز دلمون خوش بود به تزریق آرامبخش تو بهداری اوین اما وقتی بردنش رجایی شهر دیگه مطمئن بودیم از آرامبخش هم خبری نیست و عمو محسن باید بیشتر درد بکشه .
رجایی شهر که رفت حالش هر روز بدتر می شد . زندانیان سیاسی اونجا تهدید کردن اگه به وضعیتش رسیدگی نشه اعتصاب غذا میکنن . حال عمو محسن که وخیم تر شد بالاخره مجبور شدن منتقلش کنن به بیمارستان . با دست و بند و پابند بستنش به تخت . چند روزی تو بیمارستان بود که دکترا گفتن با این وضع که دست و پاش به تخت بسته شده نمیتونن به شیمی درمانی که خیلی هم انجامش دیر شده اقدام کنن . "

۱ نظر:

MAZDAQ گفت...

زنده یاد محسن دگمه چی با شهادتش ابروی بازاریان را خرید.
امید است بازاریانی که فقط برای ندادن مالیات اعتصاب میکنند و بازاریان طلا فروشی که فقط برای منافع مالی اعتصاب کردید، از زندگی این بازاری مبارز شادروان محسن دگمه چی بیاموزید. اقایان بازاری، پول همانند "چرک" کف دست است می اید و می رود، لیکن شرف و ابرو وقتی رفت جمع کردنش دشوار، کوشش کنید تا شرف و ابرویی را که در دوران سکوت خود در برابر کشتار و دربند کشیدن جوانانمان از دست دادید، بازیابید. راه بازاریان "انوسی" هایی چون اولادی مسلمان و بادامچیان و ال اسحاق را نپیمایید که همانا نامتان مانند انها ننگین خواهد شد. راه محسن گرامی را رهرو شوید که نامش در تاریخ جاودانه شد و دعای خیر خانواده شهدا و زندانیان سیاسی همراهش میباشد. محسن بهشت را خرید، شما بازاریان منتظر جهنم باشید که با اتش طلاهایتان نقره داغتان خواهند کرد. بیدار شوید.
مزدک