آنها از ما می ترسند. از ما که بیشماریم. از ما که ایستاده ایم. آنها از ما می ترسند. از مرده ما! زنده ما! آنها حتی از جنازه ما می ترسند. نمونه اش شهادت هاله و دفن شبانه اش. مثلش جنازه دزدی های پی در پی و بی پایانشان. حالا نوبت به شهیدی دیگر رسیده است تا با شهادتش زبونی استبدادیان سیاه اندیش را بر ملا کنند. آنچه می خوانید روایت یکی از تشییع کنندگان پیکر پاک شهید هدی صابر است. عیناً برایتان می نویسم تا ببینید با چه جانیانی سر و کار داریم.
« ساعت 7:15 دقیقه وارد بهشت زهرا شدیم؛در ابتدا جمعیت چند ده نفری بودیم ؛محمد نوری زاد دکتر ملکی .ستاری فر و بقیه دوستان صابر بودند . در یک مورد بخاطر فیلمبرداری یکی از اعضای خانواده جدلی در گرفت اما مسئله خاصی نبود .تا ساعت دوازده خبری نشد و همه سر درگم بودند. بالاخره در پشت غسالخانه و به شکل قرنطینه اجازه دادند نماز خوانده شود.
آقای انصاری راد نماز را خواندند. جمعیت لا اله الله گویان و با پرتاب گل پیکر این نازنین مرد را بدرقه کردند. جنازه برای دفن به قطعه صد ردیف 145 برده شد،جمعیت مدعو چند صد نفر بود و همگی با چشمهای گریان لااله الله گویان دور تا دور پیکر را گرفته بودند. مامورین بشدت فضا را تحت کنترل داشتند.روضه امام حسین را هم نگذاشتند کامل خوانده شود،تنها جلوه اعتراضی مردم حمد و سوره های مداوم بود که با صدای بلند گفته می شد. چند باری صدای الله اکبر بلند شد که ماموران بارها تذکر به خانواده دادند،دور تا دور قطعه گارد ویژه و موتور سواران یگان ویژه حضور داشتند،همسر مرحوم بارها فریاد زد هدی شهید شد! هدی شهید شد! فرزندش می گفت بخندید بخندید...و گریه های ما بی وقفه ادامه داشت مظلومانه هدی به ملکوت رفت! »
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر