شاید کمتر کسی تصور می کرد که محمود احمدی نژاد و سلطان خامنه ای که دو سال پیش از این توانسته بودند با تقلب و کودتای انتخاباتی در سال 1388، رقیبان اصلاح طلب خود را از صحنه سیاست ایران خارج کنند، به این زودیها در برابر یکدیگر صف آرایی کنند.
اما حوادث رخ داده در اردیبهشت ماه امسال و قهر 11 روزه محمود احمدی نژاد و فشارهای قلدرمآبانه سلطان خامنه ای باعث شد تا به ناگهان ورق برگردد و دو این مستبد خودکامه تمامیت خواه، به جدال پنهان و پیدا با یکدیگر برخیزند و این سئوال اساسی را برای مردم و تحلیل گران بوجود آورند که « سرچشمه واقعی جدال نفس گیر این دو در کجاست؟ منافع اقتصادی، منابع قدرت و یا ترس از آینده؟ »
حالا دو پژوهشگر ارشد آمریکایی به نامهای سوزان مالونی، پژوهشگر ارشد مرکز مطالعات خاورمیانه در مؤسسه بروکینگز، و ری تکیه، کارشناس امور ایران و خاورمیانه در مرکز پژوهشی شورای سیاست خارجی، در تحلیلی مشترک که روزنامه نیویورک تایمز آن را منتشر کرده است، با ارائه اسناد و مدارکی نشان دهند که یکی از اصلی ترین علل اوج گیری اختلافات خامنه ای و احمدی نژاد، برقراری رابطه با آمریکاست و در این راه احمدی نژاد موفق شده بود گامهای اساسی را بردارد.
در این باره این دو پژوهشگر مینویسند که جناحهای مذهبی محافظهکار و بنیادگرا در حکومت ایران در حال تضعیف محمود احمدینژاد هستند و این تغییر برای دولت آمریکا که سعی دارد برنامههای هستهای ایران را متوقف کند، خبری ناخوشایند است.
از نظر آنها احمدی نژاد « صریحترین مبلغ انجام گفتوگوهای مستقیم با آمریکا بر سر برنامههای هستهای بوده است و با تضعیف موقعیت احمدینژاد و طرد شدن وی توسط ورحانیون تندرو احتمال هر گونه مذاکره و توافقی بین تهران و واشنگتن از بین میرود.»
آنها معتقدند که احمدی نژاد برای نشستن بر سر میز مذاکره بدون پیش شرط با ایران لحظه شماری می کرده و غریزه بیپروای سیاسی باعث شد که وی از مذاکره با آمریکا دفاع کند، تصمیمی که با موضع رسمی روحانیون حاکم بر ایران و مواضع ضد آمریکایی آنها تضاد بنیادی دارد.
در این باره وب سایت رادیو فردا می نویسد: « این دو کارشناس آمریکایی یادآوری میکنند که دلیل گرایش احمدینژاد به مذاکره نه علاقه وی به تمدن و سیستم جامعه آمریکا بلکه بهرهبرداری از چنین حربهای برای تحکیم موقعیت خود در داخل ایران بود. برای سیاستمداری مثل احمدینژاد که به عظمت و تواناییهای خود شدیداً توهم دارد ایده انجام مذاکرات مهم با آمریکا میتوانست فرصتی باشد تا ضد آمریکایی بودن خود را در صحنه مهم بینالمللی به نمایش بگذارد. »
این تحلیل میگوید، روحانیون حاکم بر ایران از مدتها پیش بلندپروازی احمدینژاد را برای خود یک خطر تلقی میکردند، خطری برای موقعیت سیاسی و حکومتی و همینطور موقعیت ایدئولوژیک و مذهبی روحانیت. ولی تا زمانی که احمدینژاد در راستای منافع رژیم روحانیت پیش میرفت رهبر ایران نه تنها از وی حمایت کرده بلکه او را تشویق و تقدیر میکرد. تا اینکه لحظهای فرارسید که بلند پروازیها و اعمال رئیسجمهور حتی موقعیت رهبر را نیز تهدید میکرد.
سوزان مالونی و ری تکیه، در ادامه تحلیل خود مینویسند، اکنون با به زانو درآوردن محمود احمدینژاد شخصیت و نهاد دیگری وجود ندارد که موقعیت آیتالله خامنهای را تهدید کرده و یا در موضع ضد آمریکایی سرسختانه وی خللی ایجاد کند. همزمان با گسترش ناآرامیهای سیاسی در سطح خاورمیانه مسلماً ایران سعی خواهد کرد از این شرایط بهرهبرداری کند و یک حکومت یکدستتر و مطمئنتر در تهران بدون شک با گستاخی بیشتری نفوذ خود را گسترش خواهد داد.
اما حوادث رخ داده در اردیبهشت ماه امسال و قهر 11 روزه محمود احمدی نژاد و فشارهای قلدرمآبانه سلطان خامنه ای باعث شد تا به ناگهان ورق برگردد و دو این مستبد خودکامه تمامیت خواه، به جدال پنهان و پیدا با یکدیگر برخیزند و این سئوال اساسی را برای مردم و تحلیل گران بوجود آورند که « سرچشمه واقعی جدال نفس گیر این دو در کجاست؟ منافع اقتصادی، منابع قدرت و یا ترس از آینده؟ »
حالا دو پژوهشگر ارشد آمریکایی به نامهای سوزان مالونی، پژوهشگر ارشد مرکز مطالعات خاورمیانه در مؤسسه بروکینگز، و ری تکیه، کارشناس امور ایران و خاورمیانه در مرکز پژوهشی شورای سیاست خارجی، در تحلیلی مشترک که روزنامه نیویورک تایمز آن را منتشر کرده است، با ارائه اسناد و مدارکی نشان دهند که یکی از اصلی ترین علل اوج گیری اختلافات خامنه ای و احمدی نژاد، برقراری رابطه با آمریکاست و در این راه احمدی نژاد موفق شده بود گامهای اساسی را بردارد.
در این باره این دو پژوهشگر مینویسند که جناحهای مذهبی محافظهکار و بنیادگرا در حکومت ایران در حال تضعیف محمود احمدینژاد هستند و این تغییر برای دولت آمریکا که سعی دارد برنامههای هستهای ایران را متوقف کند، خبری ناخوشایند است.
از نظر آنها احمدی نژاد « صریحترین مبلغ انجام گفتوگوهای مستقیم با آمریکا بر سر برنامههای هستهای بوده است و با تضعیف موقعیت احمدینژاد و طرد شدن وی توسط ورحانیون تندرو احتمال هر گونه مذاکره و توافقی بین تهران و واشنگتن از بین میرود.»
آنها معتقدند که احمدی نژاد برای نشستن بر سر میز مذاکره بدون پیش شرط با ایران لحظه شماری می کرده و غریزه بیپروای سیاسی باعث شد که وی از مذاکره با آمریکا دفاع کند، تصمیمی که با موضع رسمی روحانیون حاکم بر ایران و مواضع ضد آمریکایی آنها تضاد بنیادی دارد.
در این باره وب سایت رادیو فردا می نویسد: « این دو کارشناس آمریکایی یادآوری میکنند که دلیل گرایش احمدینژاد به مذاکره نه علاقه وی به تمدن و سیستم جامعه آمریکا بلکه بهرهبرداری از چنین حربهای برای تحکیم موقعیت خود در داخل ایران بود. برای سیاستمداری مثل احمدینژاد که به عظمت و تواناییهای خود شدیداً توهم دارد ایده انجام مذاکرات مهم با آمریکا میتوانست فرصتی باشد تا ضد آمریکایی بودن خود را در صحنه مهم بینالمللی به نمایش بگذارد. »
این تحلیل میگوید، روحانیون حاکم بر ایران از مدتها پیش بلندپروازی احمدینژاد را برای خود یک خطر تلقی میکردند، خطری برای موقعیت سیاسی و حکومتی و همینطور موقعیت ایدئولوژیک و مذهبی روحانیت. ولی تا زمانی که احمدینژاد در راستای منافع رژیم روحانیت پیش میرفت رهبر ایران نه تنها از وی حمایت کرده بلکه او را تشویق و تقدیر میکرد. تا اینکه لحظهای فرارسید که بلند پروازیها و اعمال رئیسجمهور حتی موقعیت رهبر را نیز تهدید میکرد.
سوزان مالونی و ری تکیه، در ادامه تحلیل خود مینویسند، اکنون با به زانو درآوردن محمود احمدینژاد شخصیت و نهاد دیگری وجود ندارد که موقعیت آیتالله خامنهای را تهدید کرده و یا در موضع ضد آمریکایی سرسختانه وی خللی ایجاد کند. همزمان با گسترش ناآرامیهای سیاسی در سطح خاورمیانه مسلماً ایران سعی خواهد کرد از این شرایط بهرهبرداری کند و یک حکومت یکدستتر و مطمئنتر در تهران بدون شک با گستاخی بیشتری نفوذ خود را گسترش خواهد داد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر