یک شاهد عینی از بسته شدن درب محل برگزاری مراسم ترحیم شهید هاله سحابی در خیابان شریعتی تهران توسط ماموران امنیتی به بهانه خراب بودن مسجد و تعمیر خبر داده است و برایم نوشته: « رژیم می توانست خیلی عادی به مردم اجازه دهد که به مسجد بروند و عزاداری کنند اما در مسجد رو بستند و گفتند به دلیل تعمیرات تعطیل است!
او می نویسد « جمعیت نه تنها کم نشدند که تا حدود ساعت 2 و نیم همینطور بیشتر می شدند. تا اینکه لباس شخصیها به همراه ماموران گارد و نیروی انتظامی شروع کردند به کتک زدن و مردم و دستگیری خیلی از مردها و آنها را می بردند داخل مسجد و چند تا مغازه و یک کافی شاپ که محل تجمع دستگیر شده ها بود.»
او در ادامه می نویسد که مردم را به زور می فرستادند به سمت شریعتی و سید خندان اما از پیاده روها دوباره جمعیت از پایین سهروردی به سمت شریعتی می آمد.
به نوشته این شاهد عینی ماموران یک پیرزن را با شوکر به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند و آنهم تنها بخاطر اعتراض به نحوه برخورد آنها. او می نویسد: « نفهمیدم چه بلایی سرپیرزن آمد! »
به نوشته این شاهد عینی ماموران بارها به طرف مردمی که رو به روی ساختمان شهرداری در میدان پالیزی جمع شده بودند حمله کردند و چند جوان را از پشت گردن می گرفتند و با خودشان می کشیدند و زنهایی را که با جیغ برای نجات پسران جوان می رفتند بدجور با باتوم کتک می زدند.
به نوشته او عده ای از ماموران نیروی انتظامی که باتوم نداشتند، شاخه درختها رو می شکستند و با آنها مردم را می زدند.
او در پایان می نویسد: « یک بانوی سبز پوش در خیابان سهروردی برای دقایقی روی زمین نشست و شروع کردن آیه های قرآن خواندن و بسیاری از زن ها و دخترهای چادری و مانتویی مشکی پوش پشت سر او نشستند روی زمین و کار او را تکرار کردند که ناگهان اراذل و اوباش خامنه ای ریختند سرشان و شروع کردند به کتک زدن آنها!
او می نویسد « جمعیت نه تنها کم نشدند که تا حدود ساعت 2 و نیم همینطور بیشتر می شدند. تا اینکه لباس شخصیها به همراه ماموران گارد و نیروی انتظامی شروع کردند به کتک زدن و مردم و دستگیری خیلی از مردها و آنها را می بردند داخل مسجد و چند تا مغازه و یک کافی شاپ که محل تجمع دستگیر شده ها بود.»
او در ادامه می نویسد که مردم را به زور می فرستادند به سمت شریعتی و سید خندان اما از پیاده روها دوباره جمعیت از پایین سهروردی به سمت شریعتی می آمد.
به نوشته این شاهد عینی ماموران یک پیرزن را با شوکر به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند و آنهم تنها بخاطر اعتراض به نحوه برخورد آنها. او می نویسد: « نفهمیدم چه بلایی سرپیرزن آمد! »
به نوشته این شاهد عینی ماموران بارها به طرف مردمی که رو به روی ساختمان شهرداری در میدان پالیزی جمع شده بودند حمله کردند و چند جوان را از پشت گردن می گرفتند و با خودشان می کشیدند و زنهایی را که با جیغ برای نجات پسران جوان می رفتند بدجور با باتوم کتک می زدند.
به نوشته او عده ای از ماموران نیروی انتظامی که باتوم نداشتند، شاخه درختها رو می شکستند و با آنها مردم را می زدند.
او در پایان می نویسد: « یک بانوی سبز پوش در خیابان سهروردی برای دقایقی روی زمین نشست و شروع کردن آیه های قرآن خواندن و بسیاری از زن ها و دخترهای چادری و مانتویی مشکی پوش پشت سر او نشستند روی زمین و کار او را تکرار کردند که ناگهان اراذل و اوباش خامنه ای ریختند سرشان و شروع کردند به کتک زدن آنها!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر