زبان آتش زبان ماست. زبان سیاوش برای اثبات بی گناهی اش. زبان زنان و دختران ایلامی برای رهایی از قفس اجتماعی که آنها را به خودسوزی می کشاند. زبان ما زبان آتش است. زبان آن پناهنده بی نوای ایرانی که در روز روشن در هلند خودش را به آتش می کشد تا مبادا به ایران بازگردانندش. زبان آن مرد بینوای بوشهری که خودش را از شدت فقر به آتش می کشد. و حالا جوانی دیگر در آستارا خودش را به آتش کشیده است تا از قفس نداری به بیرون پریده باشد. سیاوش اگر به سلامت از آتش گذشت، جانش در آتش خشم افراسیاب سوخت. چونان ما که به آتش استبداد می سوزیم. یکی با بنزین و کبریت. یکی با فقر و نداری . یکی با غربت و آوارگی. یکی با زندان و تبعید. یکی با مواد و حشیش. آتش سرنوشت ماست. ما که در خواب غفلت مانده ایم و به پریدن از آتشها عادت کرده ایم. این بار هم چشممان را خواهیم بست و ککمان هم گزیده نخواهد شد. خودتان فیلم را ببینید که چطور مردم به تماشا آمده اند. بی آنکه کسی سراغی از علت و معلول بگیرد. بدا به حال نیاکانمان که غیرت و همیت شان را خورده ایم و یک آب هم رویش!
۲ نظر:
salam jenab, ye taghaza dashtam azatoon, emkan dare davat nameye balatarin baram marhamat konin???
authority@hotmail.no
ba tashakkor
دوست عزیز غمباد گرفتیم بسکه ترسیدیم و دم نزدیم. یک عمر ترسیدیم، خفه شدیم و ملاحظه خودمان را کردیم. او مرد و ما ذره ذره می میریم. حکایت قورباغه ای که در آب جوشیده می شود و نمی فهمد که چه بر سرش می آید
ارسال یک نظر